پیغام مدیر :
با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
پاییز...
نوشته شده در جمعه 7 آذر 1393
بازدید : 129
نویسنده : melika

 

 

 

 

 

 

 

و قلمو را برداشت خــــــــدا

و زمین را آورد

رنگ زیبایی ها را پاشید بر آن

و به آن گفت:

"خــــــــزان"

مجتبی کاشانی


:: موضوعات مرتبط: شعر , شعر های عاشقانه , شعر هایی از شاعران دیگر , ,
:: برچسب‌ها: شعر های زیبا , من و او , غمگینم , دالان پاییز ,



بازدید : 83
نویسنده : مهتا

matalebeziba.ir

تو مرا یاد کنی یا نکنی

باورت گر بشود ، گر نشود

حرفی نیست

اما ...

نفسم می گیرد

در هوایی که نفس های تو نیست !


"سهراب سپهری"


:: موضوعات مرتبط: شعر , شعر های عاشقانه , شعر هایی از شاعران دیگر , ,
:: برچسب‌ها: شعر های زیبا , من و او , غمگینم , دالان پاییز ,



هوایی که به شدت سرد بود ....
نوشته شده در 7 آذر 1393
بازدید : 59
نویسنده : مهتا

دستانم را مچاله کردم و در گوشه ای ترین گوشه ی اتاق میان شهر نه چندان گرم پلیورم جا خوش کرده و آهم را با بخاری که رفته رفته سرد می شد بیرون فرستادم !.

دلم نه شومینه می خواست و نه بخاری دلم چند تکه چوب کوچک می خواست که بی آلایش کنار هم بچینم و لذت ببرم از آتشی که خدا بی منت به من هدیه داده بود .

سرم را به پشت ، به جایی که نمی دانستم کجاست تکیه دادم .

چشم هایم را باز کردم و به فضای خالی روبه رویم خیره شدم و چه ساده به دنبال نقطه ای روشنایی می گشتم و انگار پرنده ای آمد از کجا نمی دانم کنارم نشست و دستم را کشید و انگار می خواست عضلات دستم را تا بهشت امتداد بدهد...!

از:Melika......bh


:: موضوعات مرتبط: متن , دلنوشته , متفرقه , ,
:: برچسب‌ها: دلنوشته , غمگینم , دالان بهشت , دالان پاییز ,



بدون شرح...
نوشته شده در جمعه 23 آبان 1393
بازدید : 93
نویسنده : melika

 

.................................................

.................................................

 

منبع:http://samfonizendegi.blogfa.com/category/24


:: موضوعات مرتبط: عکس هایی که حرف میزنند! , ,
:: برچسب‌ها: دالان بهشت , دالان پاییز , غمگینم , دلنوشته , من و او , ,



دلنوشته ....
نوشته شده در جمعه 23 آبان 1393
بازدید : 80
نویسنده : melika

:

این روزها تکلیفم نه باخودم روشن است نه بادیگران و شاید فقط کمی دلواپسم ... یاحتی نگران ....ویا حتی حسی دارم که نامش را نه خودم میدانم و نه دیگران
پشت به پنجره ی سکوت روبه دفتر تنهایی ایستاده ام و با اندوه به سیل عظیم خاطارت تلخ شیرینم مینگرم و این روزهای آخریست که دارم آرزو می کنم کاش
نفس بکشم ...
امید داشته باشم ...
و زنده بمانم...
قهوه در فنجان سیاهم یخ کرده و داغش راهم دوست ندارم چه برسد به سرد شده اش! می خواهم آن راروی میز قهوه ای رنگ اتاق تاریک و سوت و کورم بگذارم اما ... نه توان این کار را دارم و نه حتی حوصله اش را!!!
تمام خانه را غبار گرفته و من ان را از پشت مهی غلیظ می نگرم و سکوتش برای این روزهای من نه تنها مرگ آور و کشنده نیست که جذاب هم هست....
این روزها حتی دیگر حوصله ی آن گنجشک ریز سفید راهم ندارم ... نمی دانم از نوکش خوشش آمده یا طرفدار من شده است که مدام آن نوک ریز و کوچک را به شیشه می کوبد و شاید هم می خواهر مراعصبی کند و عجیب در این کار موفق است جوجه ی این روزهای من...

Melika......bh


:: موضوعات مرتبط: متن , دلنوشته , متفرقه , ,
:: برچسب‌ها: دالان بهشت , دالان پاییز , غمگینم , دلنوشته , من و او , ,



دالان پاییزی...
نوشته شده در 1 فروردين 1388
بازدید : 79
نویسنده : melika

 

نه بهار با هیچ اردیبهشتی...........                   

نه تابستان با هیچ شهریوری...........
نه زمستان با هیچ اسفندی...........
اندازه ی پاییز به مذاق خیابانها خوش نیامد,,,,,,,
پاییز" مهری داشت که به دل هر خیابان مینشست..............

با این که بار ها زیر پای پیاده ها شکست....


:: موضوعات مرتبط: متن , دلنوشته , جملات کوتاه اما زیبا , متفرقه , ,
:: برچسب‌ها: دالان بهشت , دالان پاییز , غمگینم , دلنوشته , من و او , ,



صفحه قبل 1 2 صفحه بعد